ساعت ها در منطقه آلمه و چشمه گنداب دوربین کشی کرده بودیم،باد بی امان بر سر و صورت ما می کوبید.کاظم سید النگی که از محیط بانان خوب پارک ملی گلستان است، همراه ما بود،کاظم  پیشنهاد داد که داخل دره قواخ برویم چون احتمال دیدن پلنگ زیاد بود؛چها ر نفری وارد دره قواخ شدیم.همه جا رد پای پلنگ به وضوح دیده می شد.یک جا هم یک لاشه قوچ که برای چند روز پیش بود ،دیده می شد،فضای جالبی بود همه ی ما آرزوی دیدنش رو داشتیم.باد همچنان بی امان می کوبید.رحمی نداشت.رضا گفت:صدا رو شنیدین،مهدی گفت: آره،من نشنیدم چی بود ،کاظم گفت: شکارچیه،گفتم اینجا!گفت:همه جا هستن.گلنگدن تفنگش را کشید و تفنگ را مسلح کرد.تفنگ را به من داد! اول فکر کردم که می خواهد لباسش رو کم کند.بعد کاظم گفت:من  ماه رخ میروم تا برسم بالای سرآنها،هر موقع فریاد زدم شما یک تیر هوایی بزنید،گفتم بدون تفنگ؟ گفت: این تفنگ حکم چماغ را دارد،اگر به کسی تیر بخورد برایم مشکل ساز خواهد شد،گفتم:مگر محیطبان نیستی ؟خندید و از رضا اسپری فلفل و چاقو گرفت و رفت.سه نفری حاج و واج نگاه کردیمش.چند دقیقه گذشت ولی صدایی نیامد ،زیرا صدای باد زیاد بود،هزاران فکر در سر ما چرخ می زد،مهدی گفت :نیامد بریم بالا دنبالش ،تا آمدیم تصمیم بگیریم که چه کار بکنیم کاظم آمد و با خوشحالی فریاد زد:صدای باد بود.

 این خاطره برای پاییز سال نود بود،واقعا چنین اتفاقی افتاده بود.هنوز هم گاهی به آن روز فکر میکنم و با خودم می گویم :چرا کاظم اسلحه را با خود نبرد،از چاقو و اسپری که بهتر بود،ولی یاد حرفش می افتم که گفت:اگر به کسی تیر بخورد دچار مشکل خواهم شد!کاظم می توانست آن روز هیچ گونه اقدامی نکند تا دوستانش برسند.البته در آنجا تلفن همراه آنتن نداشت .

 سوال اینجاست که چرا رفت؟مگر چیزی نصیبش می شد و یا غنیمتی در آنجا منتظرش بود؟جواب این سوال روشن است،ارقی که به محیط زیست  و کارش دارد .چرا این چنین افرادی که برای حفظ طبیعت و محیط زیست کشور مان بی منت و از روی عشق و علاقه تلاش می کنند باید از این که تفنگ به همراه خود ببرند ،بترسند.مگر کلاشینکف اسلحه سازمانی آنها نیست؟مگر محیط بانان حکم ضابط قوه قضاییه را ندارند،چه فرقی با ماموران نیروی انتظامی دارند؟شاید بزرگترین دلیل بی باک شدن و دریده شدن شکارچیان و اسلحه کشیدن به روی محیط بانان،همین آگاهی شکارچیان از حکم تیر محیط بانان است.آنان به روشنی می دانند که این بندگان خدا در استفاده از اسلحه مشکل دارند.اکثر محیط بانانی که من می شناسم یک چند روزی و یا چند ماهی مهمان زندان بودند،به دلیل آن که با شکارچیی که در منطقه ورود ممنوع و یا پارک ملی و شکار ممنوع ،آن هم با سلاح جنگی غیر مجاز ،اقدام به شکار کرده ،درگیر شدند و برای دفاع از جان خودشان ،مشتی هم بر گوشه چشم مبارک شکارچی زده بودند.جالب است که این دو باهم به بازداشتگاه می روند و اکثرا شکارچیان مستضعف نما ی پدفیندر سوار،با گذاشتن وثیقه های کلان ،آزاد می شوند و محیط بان بیگناه که فقط انجام وظیفه کره است باید منتظر وکیل اداره باشد که او را از بازداشتگاه بیرون بیاورد ،وای به روزی که پنچشنبه باشد،تا صبح جمعه مهمان است.

 شکارچیان، مستقیم دست بر روی نقطه ضعف محیط بانان می گذارند که آن،عدم قانون درست در مورد استفاده از سلاح است،یکی از این قوانین که خیلی جالب است شلیک کمر به پایین است . با این تفنگهایی که لوله های آنها مانند گردنه حیران است ،عمرا بتوانند در درگیری رو در رو که شکارچی، آنها را به رگبار بی امان گرفته ،کمر به پایین شکارچی را هدف بگیرند.لاجرم بی خیال شکارچی می شوند زیرا آنها هم انسان هستند، همسر و فرزند و ...دارند.کسی در خانه ای که هر شش روز یک بار او را می بینند،منتظرش هستند.در نهایت تلاش می کنند آنها را در خارج از منطقه به دام بیندازند که همیشه موفقیت آمیز نیست.

 اگر قانون، کمی هم جانب محیط بانان را بگیرد و اسلحه ای که در دست آنان است حکم چماق را نداشته باشد،دیگر شکارچیان جرات تیر مستقیم زدن به محیط بانان را ندارند زیرا با جواب دندان شکنی مواجه می شوند،دیگر شکارچی بیرحمی برای چند کیلو گوشت که الهی آتش بخورند،جرات نمی کند که یک محیطبان زحمت کش بی ریا را با ماشینش زیر بگیرد و همسرش را داغدار و فرزندش را یتیم کند.

 دوستانی که برای زنده کردن نسل حیوانی که بی دردسر در سرزمینی دیگر در حال زندگی کردن است،جلسه های فراوان و همایش های  آن چنانی می گذارید،بیایید فکری برای راحت تر کردن شرایط  و امنیت کاری محیط بانان  بکنید.شکارچیان غیر مجاز دلیر و بی باک تر از گذشته شدند و برای یک قوچ و یا مرال ،به راحتی یک انسان را می کشند.

 به امید آن روزی که این شرایط فراهم شود و کاظم های شجاع با طیب خاطر بیشتری به کار خود ادامه بدهند و پارک های ملی و مناطق حفاظت شده،جولانگاه آهوان و پلنگان شود، نه شکارچیان غیر مجاز.(مهرام زواریی(

 در ادامه می توانید عکس تعدادی از محیط بانان زحمت کش پارک ملی گلستان را مشاهده فرمایید.ـ



موضوعات مرتبط: خدا را شکر ، صدای باد بود!!!!

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه پنجم آذر ۱۳۹۱ | 1:39 | نويسنده : mahram |